loading...
مطالب مفیدددددد
mohsen golchi بازدید : 35 سه شنبه 27 دی 1390 نظرات (0)

آبجی خانم خواهر بزرگ ماهرخ با كسی نمی ساخت ، زشت بود در عوض ماهرخ مردم دار و تو دل برو و زيبا بود آبجی خانم آدمی به ظاهر مذهبی بود محرم و صفر محل جولان او بود در هيچ روضه ی نبود كه او در بالای مجلس نباشد مجلس گرم كن روضه خوان ها بود ماهرخ كه پانزده سالش می شود می رود به خدمت كاری خانه ی ارباب در آن جا با عباس نوكر خانه ی ارباب آشنا می شود و عباس می آيد به خواستگاری او ، بساط عروسی بر پا می شود و ننه حسن همسايه ی آبجی خانم ميان دار عروسی است دنبك دستش گرفته می خواند همان شب آبجی خانم از حسادت خود را به آب انبار می اندازد و خودكشی می كند و می ميرد

آبجی خانم حكايتی از دوره ی قاجار است بهتر است به شخصيت های داستان توجه كنيم :

آبجی خانم در حقيقت اسم مستعار مظفرالدين شاه قاجاردر ميان توده ی مردم آن زمان ايران است

مرحوم دهخدا در امثال و حکم در همین مورد نوشته است پس از کشته شدن ناصرالدین شاه کار نان و گوشت و سایر خوردنی ها در شهر نسبت به سابق بد بود و ورود مظفر الدین شاه به تهران دیر می کشید مردمان در برابر شکایت از گرانی چیزها یکدیگر را با نوید با جمله «شاه می آید شهر ، کارها خوب می شود» دلخوش می داشتند سپس که شاه به پایتخت رسید و کار گرانی و بدی ارزاق بر همان حال باقی ماند اوضاع به قدری بد شد که مردم آرزوی بازگشت دوران قبل را داشتند که در نهايت همین نارضایتی ها به نهضت مشروطه ختم شد

آن اوضاع و احوال باعث شد تا مظفرالدین شاه بین مردم به «آبجی مظفر» ملقب شود ( توضیح این که پادشاهان قاجار به دلیل این که سر سلسله آن ها آقا محمدخان در کودکی توسط دربار زندیه از مردانگی ساقط شده بود بر صفت مردی تاکید زیادی داشتند و نهایت تلاششان را می کردند تا خود را مردانی قوی نشان بدهند به همین دلیل سبیل های بلند می گذاشتند و تلاش زيادی را برای گسترش حرمسرای شاهی بکار می بردند. در این بین زیر سوال بردن مردانگی آن ها با آبجی خطاب کردنشان تقریبن بزرگترین توهین برایشان محسوب می شد )*

در تهران ترانه هایی در تمسخر شاه و اوضاع کشور ساخته می شد یکی از آن ترانه ها که ثبت شده توسط یکی از کنیزان سیاه به نام «دده قدم شاد باجی» که سردسته گروهی مطرب بود سروده شده بود به این مضمون:

آبجی مظفر چرا نون گرونه

آبجی مظفر چرا گوشت گرونه

آبجی مظفر اومده

بلگ چغندر اومده

دو دور، دو دور ، دور شو ببین

امیر بهادرشو ببین

چادر و چاقچورش کنین

از شهر بیرونش کنین

پس با اين حساب آبجی خانم مظفر الدين شاه قاجار است

ماهرخ داستان ما ماهرخ گوهرشناس دختر حاجی ميرزاجعفر درسال ۱۲۸۸قمری به دنيا آمد او درسال ۱۳۲۹قمری مدرسه دخترانه " ترقی بنات " را در خيابان ظهير الاسلام بنياد گذارد كه اولين دبستان دخترانه ايران است در انقلاب مشروطيت يکی ازاعضای فعال انجمنی بود که در آن زنان هم قسم شده بودند که برای احقاق حقوق زنان تلاش ورزند و دراين را ه حتا جان خود را فدا کنند اين گروه اززنان تظاهرات های گوناگون شرکت می جستند در تظاهراتی که برعليه استفاده ازکالاهای خارجی و به منظور اعتراض برعليه قرارداد ۱۹۰۷ که ايران را به طور رسمی تحت نفوذ انگلستان وروسيه قرارمی داد انجام گرفته بود اين گروه از زنان و نيز ماهرخ گوهرشناس نقش فعالی داشتند حرکت و فعاليت اين انجمن زنانه در نهايت سبب شد که مجلس از تسليم در برابر خواسته های بريتانيا دست بردارد ماهرخ با ديگر هم پيمانان خود به هرطريق ممکن برعليه استفاده از کالاهای بيگانه فعاليت می کرد
ماهرخ هم چنان عضو انجمن "مخدارت وطن " بود که درسال
۱۳۲۸قمری توسط شصت تن از زنان در تهران تاسيس شده بود او بعد ازسال ها تلاش و مقابله با مخالفت خوانی های همسرش و مقاومت در برابر نيروهای بازدارنده در جامعه بالاخره درسن هفتادسالگی درسال ۱۳۱۷خورشيدی درگذشت

ننه حسن در حقيقت نمادی از خانواده ی رشديه كه هدايت به زيركی برای كل خانواده انتخاب كرده است ميرزاحسن تبريزى، معروف به رشديه، از پيشگامان تحول و نهضت فرهنگى ايران در دوره معاصر است وى در پنجم رمضان (۱۴ تير ۱۲۳۰ خورشيدی) سال ۱۲۶۷ قمرى در محله چرنداب تبريز متولد شد نخستين مدرسه را در محله ششكلان تبريز بنيان نهاد رشديه را پدر دبستان و آموزش و پرورش جديد ايران خوانده اند و اين لقب بدان جهت است كه او نخستين كسى است كه در آذربايجان (تبريز) و تهران به تأسيس مدرسه دست زد
اما داير كردن مدرسه در آن حد مجاهده اى بزرگ بود مرتجعانى كه تاب ديدن مدرسه يا حتا شنيدن صداى اسم آن را نداشتند به كمك اوباش آن را بر سر رشديه خراب كردند اما ميرزاحسن در اين راه مقاومت بى اندازه به خرج داد. افتتاح مدارس جديد و استقبال شور انگيز مردم تبريز از روش نوين سوادآموزى با واكنش شديد واپس گرايان و صاحبان مكتب خانه هاى قديمى روبرو شد. آن ها شايعات بى اساسى به نام رشديه و دبستان او بر سر زبانها انداختند مثلن گفته مى شد رشديه به بهانه مدرسه قصد دارد كودكان مسلمان را از دين خارج كند. دليلشان هم اين بود كه مى گفتند رشديه مانند كليسا در مدرسه خود ناقوس (زنگ) به صدا در مى آورد.رشديه مجبور شد زنگ زدن را در مدرسه متوقف كند در عوض يكى از دانش آموزان هنگام رفتن بچه ها به كلاس، بالاى صندلى مى رفت وبه آواز بلند اين شعر را كه سروده خود رشديه بود مى خواند

هر آن كه در پى علم و دانايى است
بداند كه وقت صف آرايى است
و در وقت سياحت نيز اين شعر خوانده مى شد:
الا اى غزالان دشت ذكاوت
به بيرون رويد از براى سياحت

ولى كوته فكران خشك مغز دست از فتنه انگيزى خود برنداشتند. آنان كسانى را كه فرزندان خود را به مدرسه رشديه مى فرستادند تا تحصيل كنند، بى دين و كافر خواندند سرانجام رشديه را تكفير كردند و فتواى انهدام مدراس جديد صادر شد عده اى از اوباش با چوب و چماق به مدرسه رشديه هجوم آوردند. اسباب و اثاثيه آن جا را شكستند عده اى از دانش آموزان زخمى و چند نفر ديگر زير دست و پا كشته شدند. بعد از اين واقعه رشديه ماندن در تبريز را به صلاح نديد وموقتن شب هنگام تبريز راترك كرد ولى او نهال فرهنگ نوين را كاشته بود. از سخنان اوست : «مرا در محلى به خاك بسپاريد كه هر روز شاگردان مدارس از روى گورم بگذرند و از اين بابت روحم شاد شود» اين آخرين آرزوى مردى است كه دين بزرگى كه به گردن آموزش و پرورش ايران دارد رشديه ۹۷ سال زندگى كرد و ۶۰ سال از عمر پر بركت خود را وقف فرزندان اين آب و خاك كرد مرگ رشديه ۱۹ آذرماه ۱۳۲۳ شمسى اتفاق افتاد

در سال 1287 خورشيدی طوبی ( دختر رشديه) به کمک ميرزا حسن رشديه مدرسه دخترانه ناموس را تأسيس کرد که 30 سال در خدمت دختران بود به دنبال آن در سال 1288خورشيدی علويه خانم (همسر رشديه) مدرسه عفاف و طوبی رشديه مدرسه تربيت را تأسيس کردند علويه خانم در انجمن سری " مخدرات وطن " که دو دختر ناصرالدين شاه نيز در آن عضويت داشتند فعاليت مي کرد که اين انجمن ، نقش مهمی در جنبش تنباکو و بعدها جنبش مشروطه ايفا نمود

آبجی خانم / مظفرالدين شاه كه مسجد شاه را می سازد نمادی از كسانی است كه نمی خواهند دبستان جای مكتب را بگيرد برای همين است كه آبجی خانم همه اش در پای منبر است

به هرحال مملكت ماعجيب ترين مملكت دنياست كه مبارزه با دانستن جزو عادت هايش شده است

آبجی خانم داستان پيروزی دنيای مدرن بر دنيای سنتی است نه خودكشی يك خواهر زشت ! .

ياد بعضی نفرات/ روشنم می دارد/ اعتصام يوسف/ حسن رشديه/ قوتم می بخشد/ ره می اندازد و اجاق كهن سرد سرايم/ گرم می آيد از گرمی عالی دمشان/ نام بعضی نفرات/ رزق روحم شده است/ وقت هر دلتنگی/ سويشان دارم دست/ جرأتم می بخشد/ روشنم می دارد

نيما يوشيج

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام من محسن نویسنده این وبلاگ هستم امیدوارم ازوبلاگ خوشتان آمده باشد.راستی نظریادتون نره.منتظرنظراتونم. دوستدارشمامحسن
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 13
  • بازدید کلی : 133